اسلام دین فطرت و آئین جهان شمول

نوشته شده توسط: Abu-Mehdi

نشر شده در: 13-10-2012

اسلام، تمام زمین را فرا خواهد گرفت/ نام نوزادان پسر را «محمد» بگذارید:

بسم الله الرحمن الرحیم
به گزارش «شیعه نیوز»به نقل از فارس؛ حجت‌الاسلام «محسن قرائتی» استاد و مفسر قرآن کریم در برنامه اخیر «درس‌هایی از قرآن» با توجه به هتک حرمت به ساحت «پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله)» به تبیین وظایف امت در قبال رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) پرداخت که متن کامل این برنامه در ادامه می‌آید:
در این ایامی که به عزیزترین فرد هستی، رسول خدا توهین شد و همه دنیا و شهرهای ایران و غیر ایران غیرت نشان دادند؛ گفتیم ما هم به عنوان یکی از افرادی که جزء امت پیغمبر انشاءالله می‌خواهیم باشیم، در درس‌هایی از قرآن راجع به پیغمبر صحبت کنیم.
دو جلسه صحبت کردیم درباره خصوصیات پیغمبر. انبیاء یک صفات عمومی دارند. مثلاً همه آنها معصوم هستند؛ همه آنها بهترین فرد زمان خود هستند، یک کمالاتی برای همه انبیاء است. اما یک چیزهایی پیغمبر ما خصوصی دارد. خصوصیات پیغمبر را در دو جلسه گفتیم، در این جلسه می‌خواهیم وظیفه ما نسبت به پیغمبر را بگوییم. حالا خصوصیات را برای کسانی که نشنیده‌اند فهرست وار بگویم.

*تمام هستی یک طرف؛ پیامبر اسلام برای خدا چیز دیگری است:
پیغمبری که نام و نشانش در تورات و انجیل آمده است. «مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی‌التَّوْراةِ وَالْإِنْجیل‏»(اعراف/157)، پیغمبری که آخرین پیغمبر است،«خاتَمَ‌النَّبِیِّین‏»(احزاب/40)، پیغمبری که به معراج رفت، «أَسْرى‏ بِعَبْدِه‏»(اسرا/1)، پیغمبری که خدا به او می‌گوید: «فَضْلُ‌اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً»(نساء/113) فضل خدا نسبت به تو بزرگ است، این کلمه را برای پیغمبرهای دیگر نگفته است، پیغمبری که خدا به او می‌گوید: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»(قلم/4) درباره هیچ پیغمبری این تعبیر را نکرده است، تنها پیغمبری است که می‌گوید: «ثمُ‏َّ دَنَا فَتَدَلىَ‏، فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ‏ِ أَوْ أَدْنىَ» ‏(نجم/8 و 9) نزدیک‌ترین مقام قرب را به خداوند دارد.

تنها پیغمبری است که خدا به او می‌گوید: «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ»(شرح/4)، تنها پیغمبری است که می‌گوید: مکتب تو کره‌ زمین را فرا خواهد گرفت. خداوند سه مرتبه در قرآن، سفارش کرده، فرمود: اسلام کره‌ زمین را خواهد گرفت. اسلام کره‌ زمین را خواهد گرفت. اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه‏» (توبه/33) این تعبیر را برای هیچ پیغمبری نگفته است.
تنها پیغمبری است که خداوند دائماً و فرشته‌ها دائماً بر او صلوات می‌فرستند. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى‌النَّبِیِّ»(احزاب/56) خدا و فرشته‌ها، «یُصَلُّون‏» فعل مضارع است. صَلّی، یُصَلّی، فعل مضارع برای استمرار است. خدا و فرشته‌ها دائماً «یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» بعد بخشنامه کرده که «یا أَیُّهَا‌الَّذینَ آمَنُوا» شما هم «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً».

تنها پیغمبری است که عضو عضوش معصوم است. چشم پیغمبر معصوم است، «ما زاغَ الْبَصَر»(نجم/17)، زبان پیغمبر معصوم است، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏»(نجم/3)، قلب پیغمبر معصوم است «ما کَذَبَ‌الْفُؤادُ ما رَأى‏»(نجم/11)، تنها پیغمبری است که عضو عضوش در قرآن آمده است. «وَجْهَک‏»، «أَقِمْ وَجْهَک»‏ (یونس/105) صورتت، «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»(شرح/1) سینه‌ تو، «الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ»(شرح/3) کمر تو، «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ»(اسرا/29) دست تو، «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ»(حجر/88) چشم‌های تو، «بِلِسانِک‏»(مریم/97) زبان تو، «عُنُقِک‏»(اسرا/29) گردن تو، «ثِیابَک‏»(مدثر/4) لباس تو، «قَرْیَتِکَ»(محمد/13)، «نِساءکَ»، «بَناتِک‏»(احزاب/59).
کل هستی را خدا یک «رب» خرجش کرده است؛ «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب‏»(معارج/40) به شخص پیغمبر که می‌رسد، بیش از 240 بار می‌گوید: «رَبُّکَ» کل مشارق و مغارب یک رب دارد. «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب‏» ولی به شخص پیغمبر بیش از 240 بار می‌گوید: «رَبُّکَ». من پروردگار تو هستم.
تنها پیغمبری است که می‌گوید: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً» (فتح/1) اما امروز در این جلسه می‌خواهیم چه بگوییم. موضوع بحث این است. وظیفه‌ی ما در برابر پیغمبر.

*عمل امر و نهی پیامبر، دستور قرآن است:
اول «ایمان»، هرچه پیغمبر فرمود باید اطاعت کنیم. گاهی وقت‌ها می‌پرسند که این حکم دینی را کجای قرآن نوشته است. اصلاً در قرآن ننوشته باشد. وقتی خدا در قرآن گفته، «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ»، «ما» آنچه، «آتاکُمُ» برای شما آورده است. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ»، هرچه رسول برای شما آورده، «فَخُذُوهُ» بگیرید؛ چانه هم نزنید. «وَ ما نَهاکُمْ» هر چه را پیغمبر نهی کرده، «وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7) هرچه گفته انجام ندهید، انجام ندهید. هرچه گفته انجام بدهید، انجام بدهید. خلاص! و لذا خیلی چیزها در قرآن نیست ولی در سخن پیامبر هست.
آمد گفت: اسم علی کجای قرآن است؟ به او گفتم: بنا نیست اسم باشد. می‌گوید: رهبر شما همان است که در رکوع انگشتر داد. برو ببین چه کسی داد! «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ» (مائده/55)، «اِنَّما» یعنی فقط، فقط ولی شما آن کسی است که در رکوع انگشتر داد. بروید ببینید چه کسی داد. لازم نیست اسم باشد.
کجای قرآن نوشته نماز صبح دو رکعت است؟ کجای قرآن نوشته طواف هفت مرتبه؟ قرآن یک کلیاتی را گفته است. ده‌ها هزار حدیث ذیل آیات است. به پزشک مراجعه کنید. اما دیگر پزشک چه کسی باشد؟ پزشک چه نسخه‌ای بدهد؟ چطور با این نسخه برخورد کنیم؟ وظیفه‌ی ما ایمان به پیامبر است.

*از روی شوق باید تسلیم پیامبر شد:
بعد هم می‌گوید: اگر ایمان هست، باید تسلیم باشد. آخر گاهی وقت‌ها آدم ایمان دارد ولی تسلیم نیست. می‌گوید: خیلی خوب، باشد. دیگر حالا چاره چیست؟ نه، «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً» (نساء/65) یعنی ایمان عاشقانه، آگاهانه، متواضعانه، و الا دو نفر سر کشاورزی دعوا کردند، گفتند: نزد پیغمبر برویم. رفتند گفتند: ما دو تا دعوایمان شده، حق با چه کسی است؟ پیغمبر حرف‌ها را گوش داد و فرمود: حق با ایشان است. طرف دیگر گفت: بله، باید بگویی حق با ایشان است. فامیل تو است! پیغمبر خیلی ناراحت شد. گفت: یعنی من پارتی بازی کردم. فامیل بازی کردم. آیه نازل شد، «فَلا وَ رَبِّک‏»، «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُون‏»(نساء/65)، این آیه‌ قرآن است. «فَلا وَ رَبِّکَ» به خدا قسم، به پروردگار قسم، «لا یُؤْمِنُون‏» اینها ایمان ندارند، «لا یُؤْمِنُون‏» ایمان ندارند کسانی که «یُحَکِّمُوک‏» تو را حکم و داور قرار می‌دهند، اما آنوقتی که تو می‌گویی حق با کیه، نق می‌زنند. نباید نق بزنیم.
«یُسَلِّمُوا» هم کافی نیست. «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما» یعنی با علاقه؛ نه زورکی! و گرنه قرآن می‌گوید: بعضی‌ها زورکی نماز می‌خوانند. در حال کسالت، «وَ هُمْ کُسالى‏» (توبه/54) زکات می‌هند، «وَ هُمْ کارِهُونَ» (توبه/54) نماز با کسالت، زکات با کراهت، مهم نیست. تسلیم باشیم، خدا گفته؛ چشم! ایمان به خدا و رسول.
آنهایی که به حرف پیغمبر گوش نمی‌دهند، ایمان به پیغمبر ندارند، قوانین پیغمبر را عمل نمی‌کنند، قانون چه کسی را عمل می‌کنند؟ انسان، انسان است دیگر. هرکس می‌خواهد باشد. آخر ما دستمان را در دست انسانی می‌گذاریم که او هم مثل ما پشیمان می‌شود. دستمان را در دست خدا بگذاریم که دست پیغمبر معصوم است. اصلاً گذاردن دست بشر، در دست غیر معصوم جنایت بر بشر است.

*دست بشر در دست غیر معصوم ظلم به بشریت است:
همه‌ هستی برای بشر است. ابر و باد و مه و خورشید و فلک… «خَلَقَ لَکُم‏»(بقره/29)، «سَخَّرَ لَکُم‏»(ابراهیم/32) هستی برای بشر… خوب حالا، بشر می‌خواهیم چه کنیم؟ بشر برای رشد، خوب برای رشد چه کنیم؟ می‌گوید: دستت را در دست فاسق بگذار. این رشدت می‌دهد. این جنایت نیست؟ کل هستی برای ما آفریده شده است. آنوقت بشر که بنا است «لِیَعْبُدُون‏» (ذاریات/56) رشد کند، رشد معنوی، انتخابی آزادانه، بگوییم: تو رهبرت یک آدم فاسق باشد. دست بشر در دست غیر معصوم ظلم به بشریت است.

ظلم به خورشید است. چون می‌گوید: «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْس‏»(ابراهیم/33) خورشید برای من است. خوب برای اینکه دستم در دست فاسق باشد؟ «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا»(جاثیه/13) همه‌ موجودات زمین برای تو است. آنوقت دست من در دست فاسق باشد؟ «سَخَّرَ لَکُمُ‌اللَّیْلَ وَ النَّهارَ»(ابراهیم/33)، «سَخَّرَ لَکُمُ‌الْفُلْک»(ابراهیم/32)،‏ «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْس‏»، «سَخَّرَ لَکُمُ القمر» همه را می‌گوید. ابر و باد و مه و خورشید، برای تو است ولی رهبر تو یک آدم جنایتکار باشد، فاسق باشد. این ظلم به بشریت نیست؟
بیشتر شما آموزش و پرورشی هستید. آزمایشگاه، زمین ورزش، دبیر، استاد، گزینش، انتخاب، تقدیر، اضافه‌کار، آموزش ضمن خدمت، همه اینها را درست کنیم برای اینکه یک بچه درس بخواند، آنوقت یک خل را سر کلاس بفرستیم. این ظلم به بودجه آموزش و پرورش نیست. همه بودجه را خرج کنیم که این بچه درس بخواند، ولی سر کلاس یک معلم خلی باشد. اگر دست ما در دست غیر معصوم باشد، ظلم به بشریت است.
وظیفه دوم، «یاری پیامبر» است؛ «یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»(حشر/8) پیغمبر را باید یاری کرد. ایمان خالی فایده ندارد. ما در قرآن سه تا ایمان داریم. «آمَنُوا بِه‏»(اعراف/157)، «آمنوا له»، «آمَنُوا مَعَهُ»(بقره/214). «به» یعنی به پیغمبر، «له» یعنی به نفع پیغمبر،«معه» یعنی فدای پیغمبر، «آمنوا به»، «آمنوا له»، «وَالَّذینَ مَعَه‏»(اعراف/64)، «معه» یعنی فقط، وگرنه هم ما به کوه هیمالیا ایمان داریم. همه ما می‌دانیم… مسافت ما با خورشید چقدر است؟ خوب بعدش چی؟ بله پیغمبر را یاری کنید. «یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»

*آزادی بیان در اسلام: جسارت به بت‌پرست هم ممنوع:
«تُعَزِّرُوهُ»(فتح/9)، از پیغمبر دفاع کنیم. خدا از پیغمبر دفاع می‌کند. به پیغمبر مجنون گفتند. خدا گفت: «وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ»(تکویر/22) تا به پیغمبر گفتند: مجنون، خدا گفت: صاحب شما مجنون نیست. به پیغمبر گفتند: ابتر! خدا فرمود: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»(کوثر/3) خودش ابتر است. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ‌الَّذینَ آمَنُوا»(حج/38) خدا دفاع می‌کند. ما اگر ایمان داریم باید «دفاع» کنیم.

معنای آزادی این نیست که شما به پیامبر جسارت کنی. قرآن به ما گفته: به بت‌پرست‌ها جسارت نکنید. «لا تَسُبُّوا»(انعام/108) به بت‌پرست‌ها فحش ندهید. استدلال کن.
در یکی از جبهه‌ها، یکی از یاران امیرالمؤمنین(ع) یک فحش به دشمن داد. حضرت فرمود: چرا فحش دادی؟ گفت: آقا اینها مخالف شما هستند. گفت: خوب مخالف باشند. چرا فحش؟ «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین‏»(شرح نهج‌البلاغه/ج11/ص21) من ناراحت هستم که شما فحش می‌دهید. ما منطق داریم. آدمی که منطق دارد چرا فحش می‌دهید؟ معنای آزادی این نیست که کسی با لباس شنا سر کلاس فیزیک بنشیند، بگوید: آزادی است. خوب آزادی معنا دارد.

یک کفترپرانی بود می‌رفت پشت بام سراغ کفترهایش، صاحبخانه‌های همسایه گفتند: آقا یا‌الله بگو. گفت: لازم نیست یا‌الله بگویم؛ خانه‌ خودمان است، پشت‌بام خانه‌ خودمان است، کفترهای خانه‌ خودمان است، گفت: خیلی خوب؛ آن همسایه هم یک طبل و یک چوب برداشت و پشت‌بام خانه‌ خودش رفت؛ هر وقت کفترها جمع می‌شدند می‌زد این کفترها را، گفت: آقا چرا نمی‌گذاری کفترها بنشینند؟ گفت: خانه خودم است، طبل خودم است و چماق خودم!
زمان جنگ بود، مدینه بودیم. یک دعا می‌کنم… خدایا همه‌ اینهایی که سفر حج هستند، همه را حج مقبول قسمتشان کن و زیارتشان مبارک کن و سالم به وطن برگردان.
سال‌های قبل بود، زمان جنگ بود، مکه بودم. صدّام پیشنهاد کرده بود صلح کنیم. این عرب‌ها هم در مدینه هی می‌گفتند: مقصر امام است؛ صدّام که می‌گوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمی‌کند صلح شود؟ این ایرانی‌ها نمی‌دانستند به این عرب چه بگویند؛ ما آمدیم رد شویم، گفتند: حاج آقا بیا ببین این چه می‌گوید؟ گفتم: چه می‌گویی؟ گفت: صدّام می‌گوید: بیا صلح کنیم؛ چرا امام قبول نمی‌کند؟ خوب صلح کنید. من به یکی از این ایرانی‌ها گفتم: یک طاقه از این پارچه‌ها را بردار و بیرون برو. فرار نکنی که بگویند: دزد هستی. همینطور بردار و بیرون برو. این هم یک طاقه پارچه را برداشت و بیرون رفت. گفت: کجا بردی؟ گفتم: بیا صلح کنیم. گفت: اِ… صلح کنیم، صلح صلح! گفت: پارچه… گفتم: ما هم همین را می‌گوییم. زمین‌هایی را که گرفته پس بدهد، بعد صلح کنیم. تو می‌گویی: طاقه‌ پارچه را برگردانیم.
حالا گاهی وقت‌ها باید مقابله به مثل کرد؛ دو نفر گفتند: بیایید دروغ بگوییم؛ منتها دروغ شاخدار! بزرگ‌ترین دروغ را بگوییم. فکر کنید. هر کدام یک مدتی فکر کردند و آمدند، برای اینکه بزرگ‌ترین دروغ تاریخ را بگویند؛ یک نفر گفت: بابای من یک طویله دارد، اسب که از این طرف طویله می‌خواهد آن طرف طویله برود، چندبار حامله می‌شد و می‌زایید و آخرش هم به آخر طویله نمی‌رسید، گفت: یعنی اینقدر طویله‌ پدر تو دراز بود؟ گفت: حالا تو بگو؛ گفت: حالا دروغ من؛ بابای من هم یک چوب بلندی داشت، هروقت ابر می‌شد، با چوبش ابرها را جابجا می‌کرد. گفت: خوب وقتی ابر نبود، این چوب را کجا می‌گذاشت؟ گفت: می‌گذاشت در طویله‌ پدر تو!

*باید برخلاف جهت خواست دشمنان حرکت کرد:
گاهی وقت‌ها باید «مقابله به مثل کرد»؛ یاری کنیم پیغمبر را. همین حماسه‌ها یاری است. ما باید حساس باشیم، غیرت دینی داشته باشیم.
شاه گفت: اسم امام را نبرید؛ ما گفتیم: حالا که شاه گفت اسم امام را نبرید، ما اسم امام را می‌بردیم، سه صلوات می‌فرستیم، برای پیغمبر یکی می‌فرستادیم، چون شاه روی پیغمبر حساس نبود، روی امام حساس بود، گفتیم: حالا به کوری چشم تو برای امام سه تا صلوات می‌فرستیم.
معاویه بخشنامه کرد، اسم علی روی بچه‌هایتان نگذارید؛ امام حسین(علیه السلام) فرمود: همه بچه‌هایم را علی می‌گذارم؛ علی اکبر، علی اوسط…

وقتی آمریکا یا اسرائیل یا هر جنایتکار دیگر می‌خواهد به پیغمبر ما جسارت کند، ما باید مثلاً امسال سال 91، حالا من پیشنهاد می‌کنم. سال 91، 92، هر زنی پسر زایید اسمش را محمد بگذارد.
یکی از کارهایی که سابقه هم دارد؛ من این را قبلاً در تلویزیون گفتم؛ امام سجاد(علیه السلام) پسری به نام زید داشت. او را کشتند. زید هم پسری به نام یحیی داشت؛ او را هم کشتند. زن‌های خراسان گفتند: به کوری چشم بنی‌امیه که امام حسین(علیه السلام) که شهید شد، امام سجاد(علیه السلام) شهید، زید شهید، یحیی شهید، امسال در استان خراسان، هر زنی پسر زایید اسمش را یحیی می‌گذاریم؛ سال 91 هر زنی پسر زایید اسمش را محمد بگذارد.
در قرآن هر وقت به پیغمبر، حالا هروقت می‌ترسم یک وقت خلاف باشد. بسیاری از وقت‌هایی که یک نیشی به پیغمبر می‌زدند، فوری خدا از پیغمبر دفاع می‌کند. «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّه‏»(توبه/40) شما حمایتش نمی‌کنید، خدا او را حمایت می‌کند.

*تغییر قبله، با هدف راضی شدن پیامبر:
وظیفه چهارم، «احترام پیامبر»، «تُوَقِّرُوه‏» (فتح/9) احترام بگذارید. نمی‌شود دست بی‌وضو را روی اسم پیغمبر گذاشت. کسانی که پیشانی بند دارند، یا زنجیری گردن کردند، اگر اسم الله، علی، اسم یکی از چهارده معصوم باشد، بدنشان با وضو نباشد، دائماً در حال گناه هستند. یک مسأله‌ فقهی، زنجیر الله است، می‌گوییم آقا تو که وضو نداری، دائماً با وضو نیستی. خوب این الله به بدن تو می‌چسبد، تو به اسم الله داری ضدالله راه می‌روی. یا در پلاستیک بگذار، یا در نایلون بگذار، یا روی زیر پیراهنی بگذار که به بدنتان نچسبد. احترام کردن، خدا به پیغمبرش احترام می‌گذارد. «یا أَیُّهَا‌النَّبِی‏»، «یا أَیُّهَا‌الرَّسُول‏»(مائده/41)؛ اصلاً دو جای قرآن می‌گوید: فقط به خاطر گل روی تو این کار را کردم. قبله را عوض کردم، «فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها»(بقره/144) قبله را عوض کردم که تو راضی باشی. «وَلَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏» (ضحی/5) مقامی به تو می‌دهم، شفاعت کنی که تو راضی باشی.

حالا وقتی پیغمبر نیست، با جانشین پیغمبر بیعت می‌کنیم. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ» (فتح/10) کسانی که با پیغمبر بیعت می‌کنند، با خدا بیعت می‌کنند. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏» (نساء/80) اطاعت از رسول، اطاعت از خداست.
حضرت مهدی(ع) به ما پیغام داد، به شیعه پیغام داد، فرمود: زمانی که دست شما به امام نمی‌رسد، امام زمان(ع) غایب است؛ مجتهد عادل بی‌هوس، مجتهد جامع‌الشرایط، جامع‌الشرایط یعنی چه؟ یکی از شرایط عدالت، یکی هم نداشتن هوس، فقیه عادل بی‌هوس.

*پیامبر الگویی برای همه و همیشه:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ‌اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة»(احزاب/21) دوبار کلمه‌ اسوه در قرآن آمده است. یکی راجع به ابراهیم(علیه السلام)، یکی راجع به… منتها ابراهیم(علیه السلام) مقید است. ابراهیم(علیه السلام) و اینهایی که با ابراهیم(علیه السلام) هستند اسوه هستند، در چه؟ در اینکه در مقابل مشرکین قد علم کردند. اسوه بودن، الگو بودن ابراهیم(علیه السلام) در قاطعیت، در مقابل شرک است. با شرک کوتاه نمی‌آییم. محکم ایستادند در مقابل شرک و مشرک. ولی پیغمبر، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ‌اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» هر دو اسوه هستند، ابراهیم(علیه السلام) اسوه هست، پیغمبر هم اسوه هست. منتها خصوصیات دارد.
یکی کلمه‌ «لَ» دارد، «و لَقَد» این «لَ» یعنی حتماً. این تأکید در اسوه بودن ابراهیم نیست. باز کلمه‌ «قَد»، «قَد» یعنی به تحقیق، یعنی حتماً، «و لَقَد» لام یعنی حتماً، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» اسوه بودنش زمان‌بردار هم نیست. در یک موضوع خاص هم اسوه نیست؛ در همه چیز اسوه است. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة»

*قرآن در اختلافات دستور به رجوع به پیامبر داده است/ علی(علیه السلام) منصوب پیامبر(صلی الله علیه و آله:
وظیفه بعدی، «رجوع» به پیغمبر، قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: هر وقت اختلاف دارید، «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول‏» (نساء/59) اگر اختلاف دارید که حق با چه کسی است، ببینید رسول چه می‌گوید؟ هرچه رسول گفت؛ داور باید او باشد؛ ما بعد از پیغمبر سراغ چه کسی برویم. ببینیم رسول چه گفته است؟ در غدیر خم رسول اکرم، چه کسی را معرفی کرده؟ «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ» اگر نزاع دارید، در اینکه بعد از پیغمبر چه کسی است، چه باید بکنیم، ببینید پیغمبر چه گفته است؟ آیه قرآن است. «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول‏».

*پرداخت خمس، برای حمایت‌ مالی از دین پیامبر:
«حمایت مالی»، پرداخت خمس، حالا بگذارید من اینجا بگویم؛ برادرها و خواهرها، اولاً من سید نیستم که بگویید خمس را برای خودش می‌خواهد؛ دوم اینکه فقیر هم نیستم؛ خمس را هم بدهند برنمی‌دارم؛ سوم اینکه از هیچ مرجعی اجازه گرفتن خمس ندارم؛ وکیل هیچ مرجعی نیستم؛ چهارم اینکه خودم هم خمس می‌دهم؛ ولی خمس را جدی بگیرید؛ با مال خمس نداده تجارت نکنید؛ دود می‌شود، دود می‌شود؛ میلیاردر هم شوید خیرش را نمی‌بینید برکت را خدا برمی‌دارد.

همه امام رضا(علیه السلام) را قبول داریم؛ سال تحویل می‌رویم آنجا؛ در طول سال دوست داریم برای زیارتش برویم؛ امام رضا فرمود: کسانی که خمس نمی‌دهند؛ ما اهل‌بیت به آنها دعا نمی‌کنیم و به حال خودشان رها می‌کنیم.
امام جواد فرمود: به شیعیان بگویید، من ضامن هستم خمس بدهید مال شما کم نشود؛ مثل درخت انگور، شاخه‌هایش را بزنی، انگورش بهتر می‌شود؛ خمس هم مشکلی نیست؛ خیلی چیزها اصلاً خمس ندارد.
خانه، ماشین، تلفن، نیازهای زندگی، او می‌خواهد عروس شود، جهازیه تهیه کند. او می‌خواهد داماد شود مسکن تهیه کند. ماشین بخرد، اینها خمس ندارد. چیزی نمی‌ماند، ولی خوب است آدم حساب و کتاب داشته باشد؛ من که حالا خدا یک میلیون به من داده، دویست هزار تومانش را خمس بدهم. خمس هم باید به دست مرجع تقلید برسد؛ مرجع تقلید را هم خودت انتخاب کن؛ گاهی آدم به یک آخوندی دلش نمی‌چسبد خمس بدهد، مجبور نیستی به این آخوندی که دلت نمی‌چسبد خمس بدهی؛ برو یک آخوندی که دلت می‌چسبد، خمس بدهد؛ منتها باید خمس را داد.

اگر یک مورد خاصی است، به آقا بگو: آقا، من خمس بدهکار هستم، اما فلانی و فلانی یک مشکل حادی دارند؛ شما به من اجازه بدهید خمس را خرج او کنم.
اجازه‌ آقا را بگیر و برو خرج آن جا که می‌خواهی بکن؛ منتها باید با اجازه باشد؛ معلوم باشد که این پول‌ها برای امام زمان(علیه السلام) است.
اگر کسی خمس ندهد در ردیف کسانی است که فدک را خوردند، او هم خمس را می‌خورد.
فدک برای حضرت زهرا بود، خمس برای پسر زهراست، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه). چه فرقی می‌کند؟ مسأله‌ خمس و حمایت مالی از پیغمبر.

اگر مردم خمس بدهند، فقیری نمی‌ماند؛ یک زمانی امام می‌فرمود: خمس بازار بغداد، برای همه فقرا کافی است؛ معاملات می‌کنند، میلیاردی، ولی خمس نمی‌دهند؛ معتقد هم هستند مسلمان هستند، اما همت نمی‌کنند. «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْض‏» (اعراف/176) قرآن می‌گوید: بعضی‌ها به زمین چسبیدند. بعضی‌ها هم اول زندگی‌شان می‌گویند: انشاءالله رشد کنم خمس خواهم داد؛ رشد که می‌کنند، دل نمی‌کنند.
در قرآن یک آیه داریم خیلی آیه‌ تندی است، می‌گوید: یک کسی کشاورزی داشت، نزد پیغمبر آمد. مثل اینکه صعلبه بود. گفت: یا رسول‌الله من کشاورزی دارم، دعا کن وضع من خوب شود؛ حضرت فرمود: همین مقدار که هستی برایت بس است. گفت: نه من می‌خواهم ترقی کنم. گفت: بس است الآن زندگی تو روی فرم است؛ بس است!، گفت: نه می‌خواهم ترقی کنم.

گفت: به نفع تو نیست، گفت: شما دعا کن؛ اصرار کرد که من می‌خواهم ترقی کنم؛ خوب ایشان ترقی کرد؛ دیگر مدینه برای کشاورزی و دامداری تنگ بود بیرون مدینه رفت. توسعه در توسعه، حضرت فرستاد یک کسی را که زکات بدهد. گفت: من زکات نمی‌دهم؛ عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگر خدا از فضلش به ما کمک کند، وضع من خوب شود، «لَنَصَّدَّقَنَّ»(توبه/75) حتماً صدقه می‌دهم و زکات می‌دهم؛ «فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَِلُوا»(توبه/76) وقتی به او دادیم، «بَخِلوا» بخل کرد و نداد، قرآن می‌گوید: می‌دانید با او چه کردیم؟ «فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِِم‏»(توبه/77) بذر و تخم نفاق را در قلبش کاشتیم؛ یعنی انسان سر از نفاق درمی‌آورد.
یک‌بار پیغمبر در مسجد آمد و به مسجدی‌ها نگاه کرد؛ «قُم» بلند شو بیرون برو؛ «قُم»، «قُم» چند نفری را بیرون کرد و گفتند: یا رسول‌الله چرا اینها را بیرون می‌کنی؟ فرمود: اینها نماز می‌خوانند و زکات نمی‌دهند.
ما که عاشق امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) هستیم باید امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را یاری کنیم؛ کمک به امام زمان، کمک به اسلام‌شناسان متقی است.

از 100 کشور در قم طلبه جمع شده است. 20 هزار طلبه از 100 کشور، بالاخره این حرکت باید امکانات داشته باشد، رشد کند و اسلام را معرفی کند؛ ما خیلی در تبلیغ عقب هستیم. دیگر بس است می‌گویند: وقت تمام شد.
دعای من بحث من باشد. همین بحثی که کردم دعا کنم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد ما را نسبت به پیغمبر اعلی درجه‌ ایمان، قوی‌ترین یاری، قوی‌ترین دفاع، قوی‌ترین احترام، قوی‌ترین همکاری، قوی‌ترین پیروی، قوی‌ترین الگو بودن، قوی‌ترین رجوع در نزاع‌ها و اختلاف‌ها، قوی‌ترین حمایت مالی، قوی‌ترین نوع تسلیم را نسبت به پیغمبر به همه ما مرحمت بفرما و ما را امت خوبی برای پیغمبر قرار بده.

جنایتکارانی که با انواع برنامه‌ها پیغمبر اسلام را نشانه کردند، «فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ»(صافات/98) قرآن می‌گوید: خواستند پیغمبر را نابود کنند، ابراهیم را خواستند نابود کنند، در آتش بسوزانند، آتش برای او گلستان شد. آنها هرچه بر علیه اسلام تیراندازی می‌کنند اسلام شکوفاتر می‌شود.
نمی‌دانم من در تلویزیون گفتم یا در سخنرانی‌های دیگر، من بعد از ماجرای دانمارک که کاریکاتور برای پیغمبر کشیدند رفتم دانمارک. رفتم خانه امام جمعه‌ دانمارک. گفتم: وضع چطور است؟ گفت: قبلاً سالی چهار-پنج نفر مسلمان می‌شدند؛ بعد از آنکه توهین به پیغمبر کردند سالی 100 نفر مسلمان می‌شوند؛ عدو شود سبب خیر، هرچه بیشتر جسارت کنند، عصمت پیغمبر، مظلومیت پیغمبر و حمایت‌های مردمی بیشتر پرده از اسلام برمی‌دارد. «یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) به کوری چشم دشمن.

«والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته»

پست های از این دست

0 Comments